فهرست مطالب

Anatomical Sciences Journal
Volume:2 Issue: 4, 2004

  • تاریخ انتشار: 1383/10/11
  • تعداد عناوین: 8
|
  • بهبود علایم بیماری پارکینسون در موشهای صحرایی پس از پیوند سلولهای بنیادی رویانی
    فردین فتحی، تقی الطایحی، منصوره موحدین، سید جواد مولی صفحات 1-22
    هدف
    ایجاد مدل آزمایشگاهی بیماری پارکینسون به منظور ارزیابی توانایی درمانی سلولهای بنیادی رویانی به عنوان جایگزین مناسبی برای درمانهای رایج می باشد.
    مواد و روش ها
    مدل آزمایشگاهی بیماری پارکینسون در موشهای صحرایی ایجاد شد و سلولهای بنیادی رویانی CCE در سه گروه به موشهای پارکینسونی پیوند شدند؛ سلولهای درمان شده با اسید رتینوییک، سلولهای درمان نشده با اسید رتینوییک و سلولهای حامل ژن فاکتور نوروتروفیک مشتق شده از مغز (BDNF: Brain derived neurotiophic factor). سلولها قبل از پیوند بابرومودیوکسی یوریدین (Brdu) نشاندار شدند. موشها در گروه چهارم فقط محیط کشت حاوی سلولها را دریافت کردند. در روزهای پنجم و پانزدهم ارزیابی های بافتی و ایمونوهیستوشیمی و هشت هفته بعد از عمل پیوند، ارزیابی رفتاری از موشها به عمل آمد.
    یافته ها
    در بخش ارزیابی بافتی در روز پانزدهم، انجام رنگ آمیزی های عمومی H&E و اختصاصی کرزیل ویوله نشان داد که سلولهای پیوند شده به سلولهای عصبی تمایز یافته و به نظر می رسد که با بافت میزبان نیز سازگاری پیدا کرده اند. مطالعه انجام شده با میکروسکوپ الکترونی ترانسمیشن سلولهای عصبی و الیگودندروسیت را در محل پیوند نشان داد. در همین روز ارزیابی به عمل آمده با استفاده از آنتی بادی تیروزین هیدروکسیلاز به عنوان یکی از مهمترین شاخصهای سلولهای دوپامینرژیک، تمایز سلولهای پیوند شده به سلولهای دوپامینرژیک را تایید کرد. از طرف دیگر؛ نتیجه ارزیابی ایمونوهیستوشیمی در روز پنجم برای سلولهای نشاندار شده با برومودیوکسی یوریدین (Brdu)و سلولهایی که هنوز آنتی ژن SSEA1 را به عنوان یک مارکر اختصاصی سلولهای بنیادی رویانی بیان می کنند مثبت بود. نتایج به دست آمده در ارزیابی های بافتی و ایمونوهیستوشیمی با انجام ارزیابی رفتاری تایید شد به طوری که موشها در گروه هایی که سلولها را به شکل درمان نشده با اسید رتینوییک، درمان شده با اسید رتینوییک و حامل ژن BDNF دریافت کرده بودند، در مقایسه با شاهد بهبود پیدا کردند.
    نتیجه گیری
    نتایج به دست آمده در این پژوهش، بیانگر این است که سلولهای بنیادی رویانی دودمان CCE علاوه بر اینکه دودمان مناسبی برای انتقال ژن و تمایز به سلولهای دوپامینرژیک هستند؛ قادرند به صورت مدلی مناسب برای انجام مطالعات سلول درمانی و ژن درمانی به کار گرفته شوند.
    کلیدواژگان: سلولهای بنیادی رویانی، تمایز عصبی، سلول درمانی، ژن درمانی، دودمان سلولی CCE
  • تمایز بن یاخته های جنینی موش به سلولهای مولد انسولین
    محمدحسین بهاروند، هانیه جعفری، محمدمعصومی، محمدباقر اردشیر لاریجانی، سیدمحمداکرمی، سپیده ملامحمدی صفحات 23-31
    هدف
    تمایز بن یاخته های (سلولهای بنیادی) جنین موشی)رویان(B1 به سلولهای مولد انسولین
    مواد و روش ها
    در این مطالعه از بن یاخته های جنین موشی رویان B1)مشتق از موش نژاد (C57BL/6 استفاده شد. با استفاده از روش تمایز مستقیم بن یاخته های جنینی بعد از تشکیل اجسام شبه جنینی به سمت سلولهای مولد انسولین پیش برده شدند. به دنبال آن با استفاده از محیط کشت انتخابی، سلولهای بیان کننده نستین (Nestin) انتخاب شدند. در مرحله نهایی نیز ابتدا با استفاده از فاکتور رشد فیبروبلاستی (bFGF: basic Fibroblas Grousth Factor) سلولهای مذکور تکثیر و سپس با افزودن نیکوتین آمید، القای تمایز به سوی سلولهای مولد انسولین انجام شد. سلولهای حاصل مورد ارزیابی ایمونوسیتوشیمی، RT-PCR و سنجش میزان ترشح انسولین با استفاده از رادیوایمونواسی قرار گرفتند.
    یافته ها
    ارزیابی ایمونوسیتوشیمی سلولهای تمایز یافته وجود سلولهای بیان کننده انسولین، گلوکاگون، سوماتوستاتین و پلی پپتید پانکراسی را نشان داد. در ضمن (Revers Transcription Polymerase Chain Reaction) RT-PCR سلولها، تجلی انسولین و گلوکاگون را در مرحله نهایی تمایز مشخص نمود. با افزودن گلوکز به محیط کشت، انسولین از سلولهای تمایز یافته رها شد که البته با افزایش غلظت گلوکز، میزان رهایش انسولین نیز بیشتر نشد.
    نتیجه گیری
    نتایج این مطالعه نشان داد که امکان تمایز جنینی به سلولهای مولد انسولین وجود دارد ولی به نظر می آید که این سلولها، سلولی بتای حقیقی نیست.
    کلیدواژگان: بن یاخته های جنین موشی، سلولهای مولد انسولین، تمایز
  • القای تمایز سلولهای P19 به سلولهای قلبی با استفاده از هورمون اکسی توسین
    لیلا حاتمی، مجتبی رضا زاده صفحات 33-39
    هدف
    بررسی نقش هورمون اکسی توسین در تمایز سلولهای بنیادی کارسینومایی P19 به سلولهای قلبی
    مواد و روش ها
    از سلولهای P19 در قطرات آویزان به مدت دو روز اجسام جنینی تشکیل شد. سپس برای پنج روز در ظروف کشت باکتریایی و در حالت سوسپانسیون کشت شدند. در این مرحله جهت القای تمایز، (Dimethyl-sulfoxide) DMSO و هورمون اکسی توسین به محیط کشت افزوده شد. اجسام جنینی هفت روزه، به صورت تکی در چاهک های ظروف کشت 24 خانه منتقل شده و تعداد اجسام جنینی ضربان دار، روز شروع ضربان و تعداد ضربان در دو گروه به کمک میکروسکوپ معکوس مورد مطالعه قرار گرفت. همچنین در روز بیست و یکم برای تثبیت حضور سلولهای قلبی و مشاهده ارگانیزاسیون پروتئین های انقباضی/سارکومریک، ارزیابی ایمونوسیتوشیمی انجام شد.
    یافته ها
    اکسی توسین موجب تولید ضربان در روز دهم تمایز (7+3) در اکثر اجسام جنینی شد در حالی که همان نتیجه در سلولهای تحریک شده با DMSO در روز دوازدهم (7+5) به دست آمد. در بررسی های ایمونوسیتوشیمی که برای مارکرهای دسمین، آلفااکتینین و کاردیاک تروپونین I انجام شد وجود این مارکرهای خاص عضلانی و قلبی به وضوح مشاهده شد.
    نتیجه گیری
    نتایج به دست آمده در این تحقیق نشان داد که هورمون اکسی توسین موجب تمایز سلولهای بنیادی کارسینومایی جنینی P19 به قلبی و عمل آن توسط مسیری که هنوز شناسایی نشده واسطه می شود. بنابراین شاید هورمون اکسی توسین از جمله فاکتورهایی باشد که در کاردیوژنزیز نقش ایفا می کند.
    کلیدواژگان: سلولهای بنیادی کارسینومایی P19، سلولهای قلبی، اکسی توسین
  • فراساختار قطبی و غیرقطبی سلولهای پوششی لوله رحم انسان
    محمدرضا باغبان اسلامی نژاد، مجتبی رضا زاده، سعید کاظمی آشتیانی، پوپک افتخاری صفحات 41-51
    هدف
    کشت قطبی سلولهای پوششی لوله رحم انسان و بررسی فراساختار سلولهای کشت یافته
    مواد و روش ها
    سلولهای پوششی لوله رحم انسان تهیه شده از بیماران هیسترکتومی به روش آنزیمی جدا و روی ژل (Extracellular Matrix) ECM به حالت قطبی و پلاستیک Polysterene به حالت غیر قطبی کشت شد. ژل ECM یک روز قبل از آغاز کشت قطبی روی فیلتر اینسرت قرار گرفت و در زیر هود استریل خشک شد. ماهیت اپی تلیالی سلولهای کشت شده با روش ایمونوسیتوشیمی تایید شد. پس از اینکه سلولهای کشت شده به مرحله Confluency رسیدند به همراه قطعات بافتی، مراحل مختلف آماده سازی میکروسکوپ الکترونی گذاره (Transmission) را طی کردند سلولهای قطبی و قطعات بافتی به روش معمول و سلولهای غیر قطبی به روش Flat embedding قالب گیری و پس از تهیه برشهای نازک با استات اورانیل و سیترات سرب رنگ آمیزی شدند.
    یافته ها
    سلولهای پوششی کشت یافته بر روی پلاستیک Polysterene در مقایسه با سلولهای بافتی از لحاظ مورفولوژی متفاوت بودند. این سلولها در مقاطع میکروسکوپی دوکی شکل و کشیده ظاهر شدند و بر خلاف حالت in vivo اتصال محکم بین آنها برقرار نبود در حالی که سلولهای کشت شده روی ژل ECM همانند سلولهای قطعات بافتی استوانه ای شکل و کاملا قطبی بودند. هسته در این سلولها در بخش قاعده ای قرار داشت و در سطح آنها میکرویلی وجود داشت. بین دو سلول مجاور اتصال محکم برقرار شده بود. اختلاف عمده میان سلولهای کشت یافته بر ژل ECM و سلولهای بافتی در میزان مژه، میزان یوکروماتینی هسته و تعداد میتوکندری و وجود قطرات لیپیدی الکترون دنس بود.
    نتیجه گیری
    کشت سلولهای پوششی لوله رحم انسان بر ژل ECM سبب حفظ قطبیت سلول مشابه با حالت in vivo می شود ولی به دلیل تامین نشدن تمام فاکتورهای لازم در محیط کشت، از لحاظ فراساختار اختلافاتی بین حالت in vivo و in vitro این سلولها ظاهر می شود.
    کلیدواژگان: سلولهای پوششی لوله رحم، سلولهای قطبی، فراساختار، سلولهای غیرقطبی
  • تفاوت جنسی در حجم نیمکره ها و بطنهای جانبی مغز در مبتلایان به اسکیزوفرنی به کمک تصویربرداری با رزونانس مغناطیسی (MRI)
    حسین حقیر، محمدرضا سرگلزایی صفحات 53-58
    هدف
    تعیین الگوی تفاوت جنسی حجم نیمکره ها و بطنهای جانبی مغز در مبتلایان به اسکیزوفرنی به کمک تصویر برداری با رزونانس مغناطیسی (MRI: Magnetic Resonance Imaging) و مقایسه آن با الگوی تفاوت جنسی طبیعی در مغز افراد سالم.
    مواد و روش ها
    این تحقیق بر روی 29 فرد سالم و داوطلب 21) مرد و 8 زن(و 29 بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی 21) مرد و 8 زن(پس از معاینه دقیق روانپزشکی بر اساس معیارهای تشخیصی(Diagnostic and Statistical Manual Mental disorder) DSM-IV صورت گرفت. محدوده سنی مردان و زنان در هر دو گروه مشابه بود. تمامی افراد توسط یک دستگاه MRI با کوانتوم 1.5 تسلا در مقطع کرونال به صورت سریال با ضخامت 1.5 میلی متر تحت MRI قرار گرفتند. سپس با استفاده از اصل کاوالیری، حجم کل مغز، هر یک از نیمکره ها و بطنهای جانبی و نیز نسبتهای حجم بطن جانبی به مغز (VBRS: Ventricular-Brain Ratios) محاسبه شد. سپس اختلاف شاخص ها بین دو جنس در هر گروه جداگانه به کمک آزمون های t-Student و غیر پارامتری Mann-Whitney ارزیابی شد.
    یافته ها
    حجم کل مغز و هر یک از دو نیمکره آن در زنان سالم به طور معنی داری کمتر از مردان سالم است (p<0.005). حجم بطن راست در زنان کمتر از مردان است (p<0.05). مجموع حجم هر دو بطن جانبی نیز در زنان تمایلی به کمتر بودن نسبت مردان دارد (0.05
    نتیجه گیری
    در جریان اسکیزوفرنی، حجم بطنهای جانبی، به ویژه بطن چپ، در زنان بزرگتر از مردان است. به عبارت دیگر؛ از آنجا که نسبت حجم بطن چپ به نیمکره چپ (VBRL) و نسبت حجم هر دو بطن به کل مغز (VBRW) در زنان مبتلا بیشتر از مردان است، می توان چنین نتیجه گیری کرد که آتروفی درونی بافت مغزی در اسکیزوفرنی در زنان، به ویژه در نیمکره چپ، شدیدتر از مردان است.
    کلیدواژگان: اسکیزوفرنی، تفاوت جنسی، MRI، حجم نیمکره ها، حجم بطنهای جانبی
  • واریاسیونهای آناتومیکی در حلقه ویلیس 57 مورد مغز انسان
    محمدعلی خلیلی، مرتضی انوری، بن کلاور صفحات 59-65
    هدف
    هدف از این مطالعه بررسی وضعیت آناتومیکی شریانهای تشکیل دهنده حلقه ویلیس به همراه نوع واریاسیونهای آن در مغز افراد بالغ بود. همچنین به منظور مقایسه ساختمانی دیواره شریانی مغزی با سیستمیک بدن مقاطع عرضی مورد مقایسه قرار گرفت.
    مواد و روش ها
    تعداد 57 مورد مغز جسد که فاقد هر گونه عارضه مغزی بودند مورد مطالعه ماکروسکوپی و میکروسکوپی قرار گرفتند. واریاسیونهای عروقی از نوع هیپوپلازی، چند شاخه ای، فقدان شریان، وجود تنه مشترک بین دو شریان در نظر گرفته شدند. شریانهای مورد مطالعه عبارت بودند از: مغزی قدامی، میانی، خلفی، ارتباطی قدامی، ارتباطی خلفی، مهره ای و باسیلار. در ضمن مقاطع عرضی شریانهای مغزی و سیستمیک با میکروتوم تهیه شد و پس از رنگ آمیزی با هموتوکسین - ائوزین مطالعه شد.
    نتایج
    نتایج نشان داد که 17 مورد 8.29) درصد(از کل نمونه ها دارای وضعیت آناتومیک طبیعی حلقه ویلیس بودند و 19 مورد 3.33) درصد(از شریانهای حلقه ویلیس از محل غیرطبیعی خود منشا گرفته بودند که شایعترین آن مربوط به شریان مغزی خلفی چپ بود که از شریان کاروتید داخلی منشا گرفته بود. در ضمن 22 مورد از نمونه ها دارای یک ناهنجاری و بقیه دارای چندین ناهنجاری بودند. نتایج میکروسکوپی نشان داد که جدار شریانهای مغزی دارای لایه نازک خارجی با عدم غشا الاستیک خارجی و vasa vasarum است. با توجه به نتایج حاصله و وجود واریاسیونهای متفاوت در حلقه ویلیس بخصوص در ناحیه خلفی، مطالعات گسترده در مورد ارتباط انواع واریاسیونهای شریانی با علایم بالینی پیشنهاد می گردد.
    کلیدواژگان: حلقه ویلیس، شریانهای مغزی، کاداور، واریاسیونهای شریانی
  • رابطه بین زمان تجویز اسید والپروئیک و پیدایش نقایص کرانیوفاسیال در جنینهای رت نژاد ویستار
    محمدرضا نیک روش، مهدی جلالی صفحات 67-74
    هدف
    این مطالعه با فرض بر این موضوع صورت گرفت که تجویز این دارو ممکن است در یک برهه خاص از زندگی جنینی تکامل بخش خاصی از سیستم اسکلتی مثل ناحیه سر و صورت را تحت تاثیر قرار دهد.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه از سه گروه تجربی و سه گروه کنترل رت باردار نژاد ویستار استفاده شد. برای گروه های تجربی به ترتیب در یکی از روزهای 9، 10 و 11 بارداری، 800mg/kg اسید والپروئیک تجویز شد و مشابه این عمل در گروه های کنترل با سرم فیزیولوژی انجام پذیرفت. برای بررسی ناهنجاری های یاد شده در روز 18، جنینهای متعلق به همه گروه ها مورد مطالعه ماکروسکوپیک قرار گرفته و ناهنجاری هایی ظاهری آنان به ثبت رسید. به منظور مطالعه میکروسکوپیک سر جنینهای یاد شده قطع و مطابق روش های معمول بافت شناسی آماده سازی شدند. سپس نتایج حاصل از این مطالعات جمع بندی گردیده و مورد ارزیابی و آنالیز آماری قرار گرفت.
    یافته ها
    صرف نظر از نقایص تکاملی متفاوتی که در هر یک از گروه های یاد شده مورد مشاهده قرار گرفت، مهمترین نقایصی که در ارتباط با تکامل غیر طبیعی سر و صورت بعضی از نمونه های تجربی به ثبت رسید، ناهنجاری های مربوط به جنینهای گروه تجربی 2 بود که در مقایسه با گروه های تجربی 1 و 3)به ترتیب 18 درصد و 16 درصد(به حدود 63 درصد افزایش یافته بود.ناهنجاری های یاد شده به صورت اگزانسفالی، هیپوپلازی ماندیبول، میکروفتالمیا و شکاف کام دیده شد و بررسی برشهای میکروسکوپیک نیز نشان داد که تکامل استخوانهای صورت و زواید کامی و فک تحتانی نیز در بعضی از این نمونه ها با اشکال مواجه بوده است.
    نتیجه گیری
    چنین به نظر می رسد که اسید والپروئیک احتمالا در برهه های خاصی از بارداری اثرات گوناگونی بر ارگانوژنز جنینی از خود نشان می دهد و به ناهنجاری های متفاوتی منجر می شود چنانکه بالاترین میزان ناهنجاری های ناشی از تاثیر این دارو در حدود روز دهم به ناحیه سر و صورت اختصاص می یابد.
    کلیدواژگان: اسید والپروئیک، ناهنجاری، نقایص سر و صورت، موش صحرایی بزرگ
  • بررسی اثر حفاظتی عصاره گیاه غازیاقی (Falcaria vulgaris) بر زخم معده ناشی از اتانول در موش صحرایی
    مظفر خزاعی، حسین صالحی، رستم قربانی صفحات 75-81
    هدف
    بررسی اثر حفاظتی عصاره گیاه غازایاقی (Falcaria vulgaris) بر زخم معده ناشی از اتانول در موش صحرایی
    مواد و روش ها
    سی و پنج راس رت نر جوان از نژاد NMRI با وزن 200-250 گرم در پنج گروه 7) سر رت در هر گروه(استفاده شدند. گروه کنترل منفی، آب مقطر با دوز 10ml/kg، گروه کنترل مثبت، رانیتیدین با دوز 50mg/kg و سه گروه آزمایش دوزهای 50mg/kg، 100 و 150 از عصاره گیاه را به روش گاواژ دریافت کردند.
    تمام گروه ها اتانول 50 درصد (10ml/kg) گرفته و یک ساعت پس از آن کشته شدند. معده رتها جدا، از انحنای بزرگ باز و ضریب زخم ulcer index تعیین شد. سپس تمامی معده ها ثبیت و پس از آماده سازی بافتی، برشهای 5-6 میکرونی برای رنگ آمیزی H&E و بررسی بافت شناسی و تعیین ضریب زخم میکروسکوپی به کار رفت.
    یافته ها
    عصاره آبی - الکلی گیاه غازایاقی با غلظت 50، 100 و 150 میلی گرم بر کیلوگرم وزن بدن، به طور معنی دار (p<0.05) ضریب زخم ماکروسکوپی معده را کاهش می دهد و ضریب بهبودی گروه های فوق به ترتیب 66.9 درصد، 76.09 درصد و 80.25 درصد است. ضریب زخم میکروسکوپی با سه دوز مذکور به طور معنی دار (p<0.05) کاهش یافته و ضریب بهبودی آنها به ترتیب 53.52 درصد، 69.48 درصد و 83.82 درصد است.
    نتیجه گیری
    عصاره این گیاه اثر حفاظتی موثری در مقابل ضایعات معدی ناشی از اتانول اعمال می کند.
    کلیدواژگان: گیاه غازایاقی، زخم معده، اثر حفاظتی، ضریب زخم